عبدالحسین ذوالریاستین
درگذشت ۱۳۳۲ خورشیدی
«یکی ست»
کفر و دین در بر عشاق نکو کار یکیست
کعبه و بتکده و سُبحه و زنار یکیست
اگر از دیدهی تحقیق به عالم نگری
عشق و معشوقه و عاشق، دل و دلدار یکیست
گرچه ذرات جهان جمله اناالحق گویند
لیک از آن جمله گرفتار سَر دار یکیست
آفتاب رخ او تافت به هر آینه ای
مختلف گرچه نماید همه انوار یکیست
با همه خلق جهان صُلحم و اَندر بَرِ من
جورِ اغیار و سَر مرحمت یار یکیست
پیش نا اهل نهان کن سخن حق «مونس!»
که بَرِ او خزف و گوهر شهوار یکیست
«حلقه ی می زدگان»
در حلقه ی ما می زدگان شور و شری هست
وین شور و شر از جذبه شوریده سری هست
بخشیده اثر ناله ی مستانه ام آخر
البته که در ناله ی مستان اثری هست
از این که دگر هیچ ندارم خبر از خود
با بی خبران گوی که بی شک خبری هست
ای سالک اگر از نظر خلق فتادی
غم نیست خدا را به تو شاید نظری هست
خود در دل این سرد دلان از چه شرر نیست
چون در دل هر سنگ بیابان شرری هست
ترک سر خود گیر و بدین مرحله رو کن
ای راهرو آهسته درین ره خطری هست
پرهیز کن از آه سحرگاهی «مونس»
کاو را به خدا راهی و هم چشم تری هست
نکته: خدایش بیامرزاد. وی در کودکی، شاعری این ناچیز را پیش بینی کرده بود.