سمیرا متین نژادـ نیم نگاه
علی زارع قنات نوی، زاده ۶ بهمن ۱۳۵۹، فیلمنامه نویس، تدوینگر،کارگردان، تهیه کننده و مترجم شیرازی است. وی تاکنون بیش از ده فیلم مستند و داستانی کوتاه و بلند را تهیه و کارگردانی کرده است. او یکی از چهره های موفق سینمای ایران بهشمار میآید و آثار وی با استقبال فراوان منتقدان، فستیوالها و بنیادهای فرهنگی هنری جهان روبهرو شده است. او از سال ۱۳۷۶ در «رادیو تلویزیون ایران» فعالیت خود را آغاز کرد و در همان دوران سراغ فیلمسازی رفت. وی در مسترکلاس های آموزشی مختلفی نیز شرکت نموده که از آن جمله می توان به کارگاه فیلمسازی «مدرسه فیلم برلین» اشاره کرد.
از فعالیتهای مهم و تأثیرگذار علی زارع قنات نوی میتوان به تأسیس مدرسه کارگاهی سینما در سال ۱۳۸۲ اشاره کرد. از جمله اساتیدی که در این مجموعه فعالیت میکردند می توان به محمود کلاری، زنده یاد ژیلا مهرجویی، مهری شیرازی، فرزاد موتمن، سعید عقیقی، نازنین مفخم، محمد آلادپوش، همایون اسعدیان، رحیم هودی، محمدرضا اصلانی، جمال میرصادقی و ... اشاره کرد. وی طی بیش از دوازده سال مدیریت مدرسه کارگاهی سینما، که به عنوان بهترین آموزشگاه جنوب کشور معرفی شده بود، بیش از ۲۵۰۰ نفر از علاقه مندان به فیلم و سینما و تلویزیون را آموزش داد. هنرجویانی که در همین مدرسه آموزش دیده بودند عوامل اصلی ساخت فیلم های موفقی بودند که در طول فعالیت این مدرسه ساخته شده بود.
زارع قنات نوی در سال ۱۳۸۴ موفق به راه اندازی «کانون فیلم شیراز» شد و ضمن مدیریت کانون فیلم و نقد برخی فیلمها، «نشریه تخصصی تخته سیاه» را نیز منتشر کرد.
سپس در سال ۱۳۸۸ با تأسیس شرکت فیلمسازی گلبرگ فیلم، ضلع سوم مدرسه کارگاهی سینما و کانون فیلم شیراز را کامل کرد و ضمن به کارگیری افراد آموزش دیده در مدرسه کارگاهی سینما اقدام به ساخت و تولید فیلم های مختلف نمود.
وی تاکنون داوری شش جشنواره را عهدهدار بوده است که عبارتند از: اولین جشنواره فیلم و عکس شهر من شیراز در سال ١٣٨١، پنجمین جشنواره فیلم کوتاه شیراز، دهمین جشنواره فیلم کل گراش، جشنواره بین المللی CPM FILM FESTIVALبلاروس ٢٠١٦، داور جشنواره جهانی فیلمهای مستقل بنگلادش (IOFF) ، داور جشنواره بین المللی برلین سینفست Berlin International Cinefest Autumn ٢٠١٦.
از دیگر افتخارات این فیلمساز قرارگرفتن در جمع ده فیلمساز برتر آسیا در سال ۲۰۱۴ میلادی در جشنواره سالانه فیلم آسیا «IVFA» است.
از آثاری که وی کارگردانی، تهیه،تدوین،نویسندگی یا کارگردانی آنها را برعهده داشته است، میتوان به مستندهای هفته آینده، چراغ ها، سفرنامه سیستان، عقل سرخ، ام ای تی و ...، انیمیشنهای زندگی دیگران، عروسک چینی بابا و چشم انداز خالی (در مرحله تولید) و از فیلمهای تجربی به پاییز خاکستری، برندگان چیزی نمی برند، تایمولوژی و... اشاره کرد.
وی همچنین در ترجمه نیز دستی دارد که ترجمه کتاب فیلم نامه «۲۱ گرم» اثر گیلرمو آریاگا در سال ۱۳۸۴ و
ترجمه کتاب فیلم نامه «خوشه های خشم» اثر نانالی جانسون در سال ۱۳۸۸ از ثمرههای آن است.
انیمیشن عروسک چینی بابا بهترین اثر علی زارع قنات نوی است. این انیمیشن که اقتباسی آزاد از داستانی از هوشنگ گلشیری با همین نام است، تاکنون توانسته ده ها جایزه بینالمللی معتبر برای ایران و شیراز ما به ارمغان بیاورد. به همین بهانه، بر آن شدیم با این فیلمساز پرافتخار شیرازی گفتوگویی کنیم، وی نیز با آنکه در خارج از کشور به سر میبرد، با ما به گپوگفت نشست. در زیر شرح مصاحبه نیمنگاه را با علی زارع قنات نوی خواهید خواند.
از علی زارع قنات نوی بگویید و بگویید این روزها را چطور سپری میکند؟
به تازگی داوری جشنواره برلین سینفست را تمام کردم که تجربه بسیار خوبی بود. فرصت دیدن کارهای منتخب بسیاری برایم فراهم شد و گپوگفت درباره کارها که همیشه بسیار لذتبخش است و دیگر اینکه مشغول مراحل پایانی تولید انیمیشن«چشمانداز خالی» هستیم. کاری که نزدیک دو سال است مشغول تهیه آن هستیم. پروژه سختی است که امیدوارم تجربهای نو در انیمیشن ایران باشد.
دو سال؟ برای کار قبلی تان «عروسک چینی بابا» نیز سه سال زمان گذاشته بودید. چرا این روند اینقدر طولانی است؟
معمولاً تولید انیمیشن با کیفیت بالا زمانبر است. در ایران که متأسفانه سیستم حرفهای تولید نداریم، این روند بیشتر زمان می برد.صحبت شما درست است؛ با این همه بهزحمت می شود چند فیلم سینمایی ساخت، اما من فکر میکنم یک فیلمساز می تواند بیشتر یا کمتر فیلم بسازد یا بیننده بیشتری داشته باشد یا کمتر بینندهای را جذب کند؛ به همین دلیل کمتر به بیشتر فیلم ساختن فکر میکنم؛ چون به نظرم معیارهایی مثل تعداد فیلم یا بلند و کوتاهی و چند دقیقه بودن وتعداد تماشاچی و ... معیارهای درستی نیستند که در ایران مورد سنجش قرار می گیرند. هرکس مسیر خاصی را طی میکند، حالا باید ببینیم زارع قنات نوی در مسیر فیلمسازی اش موفق بوده یا نه؟
چشمانداز خالی هم به سبک انیمیشن قبلیتان است؟ و اینکه انتخاب سبک روتوسکوپی یکی از دلایل موفقیت انیمیشن عروسک چینی باباست؟
در فیلمسازی، مثل دیگر هنرها انتخاب سبک مهمترین بخش ماجراست. اینکه تصمیم بگیری چگونه این داستان را بگویی، تصمیم سختی است. سبک این کار بسیار با عروسک چینی بابا متفاوت است. من فکر میکنم فیلمسازی که همه داستانهایش را به یک زبان میگوید، شکست خورده است یا حداقل تک بعدی است. فیلمساز در دوران معاصر، طیفی از زبانها را خلق میکند، آنچه زبان یک فیلمساز را میسازد، مجموعهای از شگردهاست که فیلمساز از آن خود میکند.
عروسک چینی بابا اثری است مربوط به سال ۸۹-۹۰ با امکانات و شرایطی که آن سالها داشتیم که واقعاً بسیار اندک بود. ما تصمیم درستی گرفتیم و کار را روتوسکوپی گرفتیم. این همه سال جهان تغییر کرده است و ما هم. کار جدید تلفیقی از چندین سبک انیمیشن است، راستش در ابتدا باور تولید این کار در ایران برایم وجود نداشت؛ چون تستهای مختلفی زدیم و تا حد استاندارد خیلی فاصله وجود داشت و با چیزی که من در ذهن داشتم، میدانستم پروژه زمانبر خواهد بود؛ بههرحال تیمی تشکیل شد از شمال تا جنوب ایران، ما از اردبیل انیماتور داریم تا اهواز که طراح شخصیتمان را یافتیم و اصفهان که مدلسازمان را . به اضافهی گروهمان در شیراز و دوستانم که خارج از ایران که زحمت همکاری با ما را میکشند. امیدوارم این همه تلاش بچهها به ثمر بنشیند.
شما چگونه میان فرم و محتوا توازن برقرار میکنید؟
به نظر من مهمترین رکن هنگام نوشتن داستان، فرم است. هزاران هزار بار یک قصه روایت و نوشته شده است. امروزه ما چه چیزی برای روایت داریم؟ چه داستانی برای تعریف کردن برایمان باقی مانده است؟ پس تلاش میکنید به روایتتان فرم تازه ای بدهید؛ به عبارت دیگر، شمار داستانهای تازه زیاد نیست. هنگامی که داستانی را روایت میکنیم، الگوهای کهنه همراهمان هستند. مهمترین عنصر، فرم است. فرمی که شما برای نقل داستان انتخاب میکنید. من به داستانم فکر می کنم. خود داستان به من میگوید چه فرمی باید داشته باشد. تقریباً هر داستان فرم منحصربه فردی دارد. وظیفه فیلمساز آن است که این فرم را بیابد و احساسش کند. او باید قدرت آن را داشته باشد تا از عهده کنترل فرم بربیاید.
چه چیزی در عروسک چینی باباست که توجه همه را به خود جلب میکند؟
من فکر میکنم زحمت زیادی که کشیده شد، چشمگیر بود و اینکه داستان گلشیری، داستانی فراایرانی بود و ارتباط خوبی با مخاطبان خارجیاش برقرار میکرد. عروسک ما تقریباً چند بار دور کره زمین نمایش داده شد و نام ایران و پرچم ایران عزیز را بالا نگه داشت، این برایم از هر توجهی بالاتر است. همین که در معتبرترین فستیوالهای جهان نقش زیبای پرچم کشورم حک باشد و سرباز آن پرچم من باشم، افتخار بزرگی است. خدا را شکر میکنم برای این نعمت بزرگ که میراث کیارستمیها، جعفر پناهیها، امیر نادریها و... است.
شما داستانی از هوشنگ گلشیری را انتخاب کردید، در این داستان چه دیدید که شما را به ساخت انیمیشن ترغیب کرد؟
قبلاً شیراز محله داشت؛ نه مثل الان که کوچه هایی است سرد و سیمانی. آن روزها شیراز محلههایی خشتی و گلی و گرم داشت. همه، هم را می شناختند و در معاشرت بودند. داستان را در نوجوانیام خوانده بودم. در همسایگیمان دختری با مادرش زندگی میکرد و هیچکس نمیدانست چه بر سر پدر دختر آمده است. همیشه سیاه می پوشیدند و مانند جذامیان از همسایهها فراری بودند. داستان را که میخواندم، به شکل عجیبی یاد آنها افتادم تا اینکه بالاخره متوجه شدم حقیقتاً داستان همینهاست که همه بیدلیل از آنها فراریاند و آنها نیز از همه... .
در داستان انرژی پنهانی نهفته است که تلاش کردیم با دوست عزیزم، محمدهادی سبحانیان آن را عینی کنیم. داستانی کاملاً ذهنی و درونی را قرار است، کاملاً بیرونی و بیکلام روایت کنید؛ پس خوش آمدید به تجربه روایت و روایت و روایت. بارها و بارها نوشتیم تا نسخه نهایی در آمد و واقعاً دوستش دارم. بخشی از وجودم است.
به نظر شما چرا عمدتاً انیمیشنها،فیلمهای بلند یا کوتاه یا سایر اقتباسها از ادبیات ما در جهان شناخته میشود و برنده جوایز متعدد؛ اما همان اثر ادبی بهتنهایی ناشناخته میماند؛ به بیان دیگر به نظر شما چرا ادبیات ما به تنهایی در عرصه جهانی مطرح نیست؛ اما با تغییر شکل، جهانی میشود؟
مشکل جهانی نشدن ادبیات ما مشکل دیرینهای است. در شعر، این مشکل جهانی است؛ یعنی هر شعری که بخواهد ترجمه شود، به زبانی دیگر باید ورای کالبد متنی، روح شعر نیز منتقل شود، مثل کارهایی که فیتزجرالد با خیام ما کرد یا شاملوی عزیز با لورکا، در ادبیات داستانی، لایهای در زیرمتن داستانها نهفته است. سادهلوحانه است اگر مثلاً مترجم فارسی فکر کند داستان «گربه زیر باران» همینگوی همین داستان ساده زن و شوهر مانده از هم و گربه رها شده در کوچه است. مترجم باید خیلی زحمت بکشد تا عمق و ژرفنای یک نثر را به خواننده منتقل کند. هر چه لایه های زیرین یک اثر بیشتر باشد، ترجمه مشکل تر است؛ اما مسئلهی عقبماندگی زبان فارسی هم چیزی است که نمیشود انکارش کرد. سکوت و سکون چند قرن را به راحتی نمیشود جبران کرد؛ مثلاً نمیتواند عمل را بیان کند. دریدا یا فوکو یا هایدگر را به سختی و دست و پا شکسته می تواند منتقل کند؛ اما حالا مدیوم تازهای در اختیار است، سینما.
موانع و راههای پیشرفت انیمیشنسازی را در ایران چه میبینید؟
من راه پیشرفتی ندیدم که ساماندهیشده باشد؛ حتی آن چند شرکت کوچک مستقل هم نفسهای سنگینی میکشند و بعضی هم عطایش را به لقایش بخشیدند و بستند. اینهمه سکون و سکوت به نظر من ترسناک است.
ظرفیت شیراز و استان فارس را در حوزه فیلمسازی چطور ارزیابی میکنید؟
من دوازده سال در این شهر مدرسه سینما داشتم و از نزدیک با توانایی ها و ظرفیت های انسانی بسیار آشنا هستم؛ متأسفانه هیچ برنامهای برای این نیروی عظیم انسانی نمیبینم؛ جز اینکه در سالهای اخیر اندک حمایتهایی مانند بیمه هنرمندان نیز بر باد رفته تا رسماً هنرمندی حرفه حساب نشود. آب پاکی است روی دست همکاران من.
نهادهای بسیاری بودجه فرهنگی هنری دارند که رقمش سر به فلک میزند؛ اما هیچیک حاضر به تهیه همین انیمیشن ما که زندگی مادر یک شهید است، نشد. دردناک است بگویم دست رد به تهیهکنندههای خارجی این کار زدم و با بودجه شخصی و حمایتهای خانواده داریم این پروژه سنگین را اداره میکنیم؛ چون شهید و مادر شهید برایم مقدس هستند. نمیدانم اگر این اثر جزء فرهنگ و هنر این مملکت حساب نمی شود، چه کاری است؟! یا در پروژه «مستند زند» ما در خواست یک ملاقات ساده با شهردار را داشتیم، بعد از چندین روز پیگیری و نامه نگاری نتوانستیم شهردار امروز شیراز را در فیلمی درباره امروز شهر شیراز داشته باشیم... صد حیف.
آقای قنات نوی اصلاً چرا فیلم میسازید؟
به دلایل مختلف. فیلم میسازم برای اینکه ببینم در چه حالی هستم. وقتی یک سکانس عاشقانه را می نویسم، می فهمم چقدر عاشقم و... یادمه زمان نوشتن عروسک چینی بابا، سخت مریض شدم. علتش را خودم بهتر میدانستم. کابوسهای دختر را یکییکی تجربه کردم و درد بی پدری و درد بی پناهی و درد و بغض انتقام مریضم کرده بود. نه تنها برای نوشتن، بلکه برای دیگر مراحل کار این حس نیاز است. چطور میتوانی صحنهای عاشقانه بسازی، وقتی عاشق نباشی یا دردی را نشان بدهی که خودت نفهمیده باشی و قطعاً علاوه بر اینها، دانش انتقال اون حس خیلی مهمه. ما در مدرسه ای که داشتیم سعی کردیم به بهترین نحو دانش سینمایی را آموزش بدهیم که خب با توجه به هنرجوها و فیلم هایی که ساختیم فکر میکنم موفق بودیم؛ اما...
دیگر اینکه گاهی میخواهی حقیقت انسان ایرانی را به خودش نشان بدهی. گاهی میخواهی روح لطیفش را بهش نشان دهی و گاهی هیولای درونشان را نشان بدهی و تجربه ای نو روبهروی مخاطب قرار دهی. برای مایِ ایرانی سخت است نگاه به خود، عموماً نگاهمان و حواسمان به دیگران است و غافلیم از خودمان...
آیا فیلمسازی احساس وظیفه هم هست؟
درمواقعی واقعاً وظیفه است؛ برای مثال دوستی به من گفت تو چرا چهار سال عمرت را صرف ساختن عروسک چینی بابا کردی؟ من هم گفتم به خاطر این ظلمی که در این داستان به این بچه میشود. در حقیقت، این نتیجه ساختار درونی جامعه ماست. ساختاری که کسی بگوید این گونه بیندیش؛ یعنی کاری که با مادر در داستان می شود. آدمهایی منفعل؛ اما نسل جدید جور دیگری فکر می کند، نسل جدید زیر بار خیلی چیزها که نسلهای قبل به راحتی می رفتند، نمی رود و این تغییر می تواند مثبت باشد. می تواند پویا و امیدبخش باشد . امیدوارم که باشد.
من تا الان دو سالم هم برای فیلم جدید رفته و خوشحالم که چنین است. به نظرم اینها توفیق است که سخت به دست می آید. اینکه من بتوانم ظلم و دردی را که جنگ بر پیکر مادری تنها برجا می گذارد، روایت کنم، انجام وظیفه بزرگی است.
درباره سینمای ملی و ایرانی نظرتان را بگویید.
زمانی که جایزه جشنواره ویوستر سوئیس را بردم، چیزی گفتم، میخواهم آن را تکرار کنم. من فکر میکنم ما میتوانیم شیوه خاص ایرانی را به وجود بیاوریم. اگر رئالیسم جادویی شیوه خاص آمریکای لاتین است، ما هم میتوانیم شیوه خاص خودمان را داشته باشیم، من این تجربه روایی را حتی در کارهای مستندم مثل «عقل سرخ و سفرنامه سیستان و چراغ ها» بهکار بردم؛ با اینکه برای مای ایرانی، با هر چیز جدیدی در ابتدا مخالفت می ورزند؛ اما ریسک انجامش و نتیجه اش برایم شگفت انگیز بود.
آیا شما برنامه ای برای چگونه نوشتن و چرا نوشتن فیلمنامههایتان دارید؟
ذهنیتی از پیش آماده نیست. فکر میکنم افکار و احساساتی هنگام نوشتن به وجود میآیند که نمیتوان آنها را با بیانی ساده گفت؛ بنابراین شما سعی میکنید، درباره آنها بنویسید. گاهی حسهایی هستند که شما از دنیای اطرافتان میگیرید و دنیایی از کلمهها و مفاهیم که گاهی وقتها پشت آنها ایدههای غمانگیز و گاهی هم شاد نهفته است که تو را به نوشتن وادار میکند.همیشه پشت داستانها حسی نهفته است و تو سعی میکنی این حس را برای خودت یا برای دیگری روایت کنی تا این حسها را به نظم برسانی.
از جمال میرصادقی بگویید.
هر کسی در زندگی خوششانسیهایی می آورد و یکی از خوششانسیهای من رفاقتم با آقای میرصادقی است، به یمن دوست عزیزم محمد ولیزاده. مستند «چراغها» را با هم ساختیم که تاریخ ادبیات اجتماعی معاصر است با روایت استاد.
استاد میرصادقی مهمترین راهنمایم است. هر چیز کوچکی که می نویسم و جرئت میکنم برایشان بخوانم، با صبوری وصف ناشدنی گوش میکند و بعد تا مدتها حرف میزنیم دربارهاش... همینجوری با هم کاری کوتاه درباره تروریسم جهانی نوشتیم که بعد از «چشمانداز خالی» به یاری خدا میسازیمش.
برنامه شما برای آینده چیست؟
من شیفته فیلم ساختن هستم و بعد از تمامکردن هر فیلم احساس رهایی میکنم و دلم میخواهد دوباره شروع کنم، یک کشف دوباره کنم و در جستوجوی پسزمینه فیلم دیگری باشم.
در این سالها خیلی آزار دیدهام از خیلیها، مدرسه سینمایم تعطیل شد. جایی که تأثیرات نبودش به این زودیها در این شهر پر نخواهد شد. گاهی بغض میگیردم برای دوازده سال زندگیام در آنجا و اینهمه کلاس و بچهها و ... حیف شدند ؛ اما برای خیلیها خوشآیند بود. ما تسلیم شدیم و بستیم. به شما بگویم هر جایی با اینهمه سابقه درخشان، اینهمه آدم، اینهمه سال جمع باشند و کار فرهنگی کنند، بعدتر به موزه تبدیلش می کنند؛ نه اینکه به این راحتی ازش بگذرند و اینها درد مدیریت فرهنگی متزلزل است و تغییراتی که تنها هزینه هستند و چیزی نویی ندارند .
اگر نکته یا مطلبی هست که دوست دارید مطرح کنید، بفرمایید.
امیدوارم این فضای ناامیدی در بین نسل جدید کمتر شود و شرایط برای کار و فعالیت مهیا گردد. کاری که ثمربخش باشد و حمایت شود.
آقای زارع قنات نوی بسیار از این گفتوگو و زمانی که در اختیار ما گذاشتید، سپاسگزارم.
من هم از شما ممنونم.